English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
lolled U زبان بیرون
lolls U زبان بیرون
lolling U زبان بیرون
loll U زبان بیرون
extruded U بیرون انداختن
expulse U بیرون انداختن
excrete U بیرون انداختن
to throw out U بیرون انداختن
extrudes U بیرون انداختن
out with U بیرون انداختن
extruding U بیرون انداختن
expels U بیرون انداختن
excreting U بیرون انداختن
extrude U بیرون انداختن
excretes U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
throw out U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
to fire out U بیرون انداختن
excreted U بیرون انداختن
fire out U بیرون انداختن
expel U بیرون انداختن
belching U بشدت بیرون انداختن
eructate U باشدت بیرون انداختن
belched U بشدت بیرون انداختن
belch U بشدت بیرون انداختن
belches U بشدت بیرون انداختن
blurt U از دهان بیرون انداختن
protruded U بیرون انداختن پیش امدن
protrudes U بیرون انداختن پیش امدن
protrude U بیرون انداختن پیش امدن
sputtered U باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputter U باخشم اداکردن بیرون انداختن
protruding U بیرون انداختن پیش امدن
to chuck out U بیرون انداختن کسی ازجایی
sputters U باخشم اداکردن بیرون انداختن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> U با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
bounces U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounce U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced U مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
pickup U انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
ungear U از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
glib U چرب زبان زبان دار
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic U زبان تازی زبان عربی
to rangeoneself U خودرا
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
to a onself U خودرا اراستن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
mince U حرف خودرا خوردن
insconce U خودرا جای دادن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
minces U حرف خودرا خوردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
flatten U روحیه خودرا باختن
self assertion U خودرا جلو اندازی
pontify U خودرا مقدس نمودن
to breakin U خودرا داخل کردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
flattens U روحیه خودرا باختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com